محو شدن در عشق ...
عشق ازلی است ، بنابراین ابدی نیز هست . پرنده عاشق می میرد ، اما پرواز عشق برای همیشه در خاطره هستی می ماند .
عشق ، درام جاودانه زندگی است : هر لحظه به شکلی در می آید ، دل می برد و نهان می شود ، هر دم به لباسی برمی آید ، گاه پیر و گاه جوان می شود ، گاه نوح می شود و جهانی به دعایی غرق می کند و خود به کشتی می رود ، گاه خلیل می شود و به دل آتش می رود و آتش را گلستان می کند ، گاه موسی می شود و جامه شبانی می پوشد ، گاه چوب می شود ، مار می شود ، گاه عیسی می شود و بر بام آسمان می رود ، بالجمله هم اوست که می آید و می رود .
هم او بود که می گفت : " اناالحق ". منصور نبود آن که بر آن دار برآمد . نادان گمان کرد منصور است که می گوید : " اناالحق ". نادان گمان کرد منصور است که تا بلندای دار عروج می کند و از آن جا دوباره طلوع می کند . نادان ، همواره زندانی گمان خویش است و عشق را در جلوه های گوناگونش نمی بیند و نمی شناسد .
عشق در ستاره چشمک می زند ، در گل می خندد و با خنده خویش می شکفد ، عشق در زن و مرد می جوشد و در حنجره پرندگان می خواند . آن ها که عشق را می شناسند ، او را حتی در جامه سنگ ها و صخره ها نیز به جای می آورند .
آنچه ما نیروی جاذبه می نامیم ، چیزی نیست مگر تظاهر و جلوه گری عشق . عشق است که اشیاء را به سوی یکدیگر و به سمت یک مرکز ناشناخته می کشاند . عشق است آن نیرویی که هستی را کنار هم نگه می دارد . عشق است که نظام هم آهنگ کیهان را رهبری می کند ، نه آشوب و هاویه .
در عشق محو شو . خود را برانداز و همه او شو . نهایت کار " همه او شدن " است .
نه عاشق باش ، نه معشوق ؛ عشق باش .
dr_lucifer60@yahoo.com
:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2